دوستان امروز، دشمنان فردا


مطلبی از آقای نامشهور
این روزها به صورت گسترده‌ای از خدمات الکترونیکی وب و اینترنت استفاده می‌شود. و جالب این‌جا است بیش‌تر این خدمات به طور مجانی توسط موتورهای جستجو ارائه می‌شوند که امروزه به شکل دوستان صمیمی انسان‌ها درآمده‌اند. نکته‌ی خاصی در این مطلب وجود دارد که شاید بعد از خواندن این مطلب کمی محتاط شوید و یا حداقل نگاه‌تان به دنیای جدید متفاوت شود.اگر دقت کنید؛ این روزها ما به طور ناخواسته فقط در حال پرکردن اطلاعات در فضای اینترنتی هستیم. وقتی یک ایمیل جدید تعریف می‌کنیم و برای یک‌دیگر پیام می‌فرستیم، یا در یک سایت ثبت نام می‌کنیم و یا خرید اینترنتی انجام می‌دهیم (حتی به صورت ناشناس) در واقع ما فقط در حال انباشت اطلاعات هستیم؛ آن‌هم اطلاعاتی که ممکن است خیلی به نظرتان بی‌ارزش برسد. >از آن‌جا که ما در زمان حال زندگی می‌کنیم این تصور در ذهن ماست که پس از اتمام کار ما، آن اطلاعاتی که در همان‌لحظه استفاده شده بود نیز کارش تمام شده و نابود می‌شوند. اما قضیه خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌ها است. مثال کوچکی می‌زنم: هر‌گاه با یک حساب اینترنتی؛ فرضاً از یک فروشگاه الکترونیکی بازدید به عمل آورده و احتمالاً خرید کنید، دفعات بعد همان ارگان اینترنتی، به محض ورود شما پیشنهاداتی به شما ارائه می‌کند که بر طبق سلیقه‌های قبلی که ماشین از شما در حافظه دارد، تنظیم شده است. خوب این ساده‌ترین مثالی است که می‌توان عنوان کرد. حال در مقیاس بزرگ‌تر تصور کنید که هر روز شما با حساب ایمیل، نام و مشخصات خود (در موارد ناشناس دیگر آی.پی.آدرس شما ثبت خواهد شد) ده‌ها ایمیل رد و بدل می‌کنید، خریدوفروش کرده و کارهای تجاری خود را سر و سامان می‌دهید، چت کرده و برای تفریحات خود برنامه‌ریزی می‌کنید، فیلم‌ها و علاقه‌های خود را جستجو می‌کنید و موارد بی‌شمار دیگری که هنوز به انتهای شب نرسیده، ممکن است اغلب آن‌ها را فراموش کنید و پس از چندی گویا اصلاً چنین و چنان نکرده‌اید. امروزه همه‌ی ما کمابیش به کارآیی و ظرفیت دستگاه‌ها واقفیم، ولی کسی نمی‌داند که ماشین و کامپیوترهای ده سال دیگر چه ظرفیت و کارآیی خواهند داشت. قطعاً هوشمندی ماشین‌های آن‌زمان، بسیار بالاتر است و قابلیت پردازش و نتیجه‌گیری‌های آن‌ها حیرت‌انگیزترخواهد بود. آن‌طور که پیش‌بینی شده است تا سال ۲۰۲۵ سرعت کامپیوترها از سرعت پردازش مغز انسان فراتر خواهند رفت. هوش مصنوعی وارد مرحله‌ی جدیدی خواهد شد و قابلیت درک و فهم به شکل خاصی (چیزی مشابه فهم انسان) به کامپیوتر داده می‌شود، اما با یک تفاوت اساسی و مهم، و آن این است که ماشین چیزی را فراموش نمی‌کند و تمام اطلاعاتی که طی دهه‌های متمادی فرد فرد انسان‌ها لحظه‌به‌لحظه ثبت کرده‌اند را در خود دارد. این را اضافه کنیم به این نکته مهم که پیش بینی شده است در سال ۲۰۳۰ قدرت پردازش یک کامپیوتر خانگی هزار دلاری از مجموع قدرت پردازش مغز تمامی بشریت موجود بر روی کره زمین بیشتر خواهد شد. تصورش مشکل است ولی با چنین حجم عظیمی از اطلاعات و آن قدرت پردازشِ نزدیک به بی‌نهایتِ ماشین، شیوه‌ی زندگی دگرگون می‌شود. برای مثال در آن‌زمان کافی است که از ماشین بپرسید؛ من همین الان چه کنم؟ و او بتواند با توجه به روحیات و مکنونات ضمیرتان، که با پردازش اطلاعات بی‌شمار ذخیره‌شده از امور روزمره‌ی زندگی شما به‌دست آمده است، به شما پاسخ دهد. و البته همین ماشین می‌داند شما فرضاً ده سال پیش در فلان دقیقه فلان صحنه‌ی غیر اخلاقی را دیده‌اید و یا فلان حرف نامربوط را با فلان‌شخص (احتمالاً آن‌موقع اصوات و فیلم‌ها هم برای ماشین قابل فهم باشند) در چه موقع رد و بدل کرده‌ا‌ید. شاید روزی که ما این کارها را انجام می‌دادیم، درک صحیحی از ماشین سال‌های آتی ندا‌شتیم و گرنه حتماً در رفتار خویش و مراقبت از اطلاعات شخصی خود تجدید نظر می‌کردیم قدرت و سرعت گسترش فنّاوری و کامپیوترهای امروز از یک نوع تابع‌نمایی (Exponential function) تبعیت می‌کنند. بزرگان علم جهان عنوان کرده‌اند که بزرگ‌ترین ضعف کنونی بشر امروز این است که نمی‌تواند مفهوم تابع‌نمایی را درک کند. برای درک و فهم درستی از تابع نمایی لازم است مثالی عنوان شود. ممکن است این داستان را شنیده باشید که شخصی در قبال پاداش پیشنهادی پادشاه، از شاه درخواست کرد که در خانه‌ی اول یک صفحه‌ی شطرنج، یک دانه گندم، در خانه دوم، دو برابر خانه‌ی اول و در خانه‌ی سوم، دو برابر خانه‌ی دوم و همین‌طور ادامه داده تا ۶۴ خانه‌ی شطرنج تمام شود و او مجموع تمام این گندم‌ها را به عنوان پاداش خود از شاه درخواست کرد و شاه هم فوراً دستور داد تا به خیال خودش خواسته‌ی این مرد سبک‌مغز را اجابت کنند. اما او غافل از این بود که فهم درستی از این تابع نمایی ندارد و گرنه باید می‌دانست که مجبور است ۲ به توان ۶۴ عدد گندم یعنی چیزی در حدود ۴۰۰ برابر کل گندم تولیدی جهان در سال ۱۹۹۰میلادی را به او پاداش بدهند. این مثال بیان‌گر واقعیت امروز جهان ما است. مواردی مانند رشد جمعیت، انرژی و محیط زیست همگی شامل این تابع نمایی می‌شوند ولی فنّاوری ارتباطات و کامپیوتر در این زمینه جایگاه خاصی دارد و پیش‌بینی آینده‌ی آن، حتی به صورت تلویحی، غیر ممکن است؛ هر چند در مثال بالا سعی کردیم تا ایده‌ای را متصور شویم. هر چه جلوتر می‌رویم پیش‌بینی آینده مشکل‌تر می‌شود. برای نمونه؛ این‌روزها وقتی مشاهده می‌شود که بیش‌تر امور اطلاعاتی به گوگل وابسته شده است، و منجر به اعتماد بیش از حد و تسهیم بیش‌تر امور زندگی افراد با این گوگلِ نوزاد شده است (که تازه هنوز مراحل رشد را طی می‌کند)، نمی‌توان پیش‌بینی کرد که این طفل بی‌آزار امروزی، آن‌گاه که موجودی بالغ و عاقل شود، با این‌همه اطلاعاتی که از نوع بشر به دست آورده چه خواهد کرد. آیا خود احساسی کسب می‌کند و تصمیم‌گیرنده‌ای مستقل خواهد شد؟ آیا به عنوان یک منبع انرژی اطلاعاتی، فرمان‌بر یک گروه خاص می‌شود؟ آیا آن گروه خاص کنترل‌کننده‌ی این هیولا، خیرخواه خواهند بود یا شرور؟ اگر شرور باشند چه بر سر آینده خواهد آمد. فکر می‌کنم مجموعه‌ی چهارگانه‌ی فیلم‌های بیگانه نگاهی مشابه به قسمت بدفرجام این ماجرا دارد
ادامهٔ مطلب...

مدیریت‌ دوراندیش




برای مشاهده‌ی تصویر بزرگ‌تر، روی عکس کلیک نمایید





مطلبی از آقای ایکس (X)
توریسم از عوامل مهم اشتغال‌زایی درکشورهای مختلف جهان است، اما در کشور ما علیرغم پتانسیل بسیار زیادی که می توانست در‌آمد آن را از درآمد نفت به مراتب بیشتر کند، به دلیل سو‌ءمدیریت گسترده، کمترین توریست منطقه را از آن خود کرده است. یکی از روشهای علمی جذب توریست، حفاظت آثار تاریخی و بافت شهرهای قدیمی و مهم است. این مطلب را در عکسهای زیر به خوبی می توانید مشاهده کنید. اینجا یکی از خیابانهای مهم شهر لندن است و این ساختمان عظیم و چند طبقه که بنیادش در طی قریب صد سال و یا بیشتر فرسوده گردیده است می‌بایست خراب شود و از نو ساخته شود.اما اینجا تهران و یا دیگر نقاط ایران نیست که بدون هیچ اندیشه‌ای فقط ویرانی به بار آورند. همانطور که در عکس مشاهده می‌کنید تمام این ساختمان عظیم از پشت تخریب شده است اما نمای آن‌را به این اسکلت فلزی (احتمالا بسیار پرهزینه) تکیه داده و سالم نگاهش داشته‌اند. این ساختمان با فونداسیون مدرن و مستحکم از دوباره ساخته خواهد شد، اما نمای ظاهری آن همان نمای ۱۰۰ سال قبل خواهد بود. در زیر عکسهای بیشتری از همین ساختمان و ساختمانهای مجاور مشاهده می‌کنید. این ساختمانها ممکن است در طی سالها به طور بنیادی عوض شوند اما نمای آنها ثابت می‌ماند. برای همین است که لندن همانند دیگر شهرهای مهم دنیا همچنان یک شهر تاریخی و جذاب باقی مانده است و سالانه پذیرای سی میلیون توریست است که چندین برابر بودجه نفت ایران را برای این کشور به ارمغان می‌آورد. هر چند از لحاظ قدمت تاریخی از ایران عقبتر است اما اقتصاد پنجم جهان را از آن خود کرده است و فرهنگ و تاریخ خود را به رخ جهانیان می‌کشد. همه اینها نتیجه فکر و مدیریت صحیح است که متاسفانه در کشور ما گوهر نایابی است. به این عکسها نظری بیاندازید و خودتان قضاوت کنید.
برای دیدن جزییات تصاویر، لطفا برروی عکسها کلیک نمایید:














ادامهٔ مطلب...

خواهران اسکار

مطلبی از آقای ایکس (X)
خیلی‌ها ممکن است این دو هنرپیشه را به طور انفرادی به خوبی بشناسند اما کمتر کسی می‌داند که اینها با یکدیگر خواهرند. آنهم خوهرانی که هردو بارها نامزد اسکار شده‌اند و هردو برنده اسکار بوده‌اند و فیلمهایشان هم شهره آفاق است. اما اینکه چرا اینگونه است، داستان جالبی دارد. خانم «الیویا دی‌هاویلند» متولد سال ۱۹۱۶ برنده چندین جایزه مختلف و دو اسکار ارزشمند که همه او را با فیلم معروف «بر باد رفته» و در نقش «ملانی هامیلتون» می‌شناسند. خانم «جون فونتاین» یکسال کوچکتر از خواهرش، متولد ۱۹۱۷ برنده جایزه‌های متعدد و یک اسکار که همه او را با نقشهای بی‌نظیرش در فیلمهای آلفرد هیچکاک نظیر «ربه کا» و «بدگمان» می شناسند. اما متاسفانه این دو خواهر با وجود همه این افتخارات هنری از سال ۱۹۷۵ تا به امروز به طور کامل قطع رابطه نموده و حتی یک کلمه هم با هم صحبت نکرده‌اند. امروز الیویا ۹۱ ساله در پاریس زندگی می کند و جون فونتاین ۹۰ ساله هم ساکن کالیفرنیا است. این دو خواهر در یکی از اتفاقات بیادماندنی در سال ۱۹۴۱ همزمان با یکدیگر نامزد اسکار شدند. «جون» برای فیلم «بدگمان» هیچکاک (تنها اسکاری بود که به فیلمهای هیچکاک تعلق گرفت ) و الیویا نیز برای فیلم «Hold Back the Dawn» نامزد اسکار شده بودند. اسکار این رقابت نصیب جون فونتاین شد و الیویا که قصد تبریک به خواهرش برای بردن اسکار را داشت با بی اعتنایی او روبرو شد و این مساله مشکل بین این دو را تشدید کرد. اما اینکه ریشه این مسایل در کجا بوده است به دوران نوجوانی این دو باز می‌گردد، زمانی که مادر این دو علاقه بیشتری به «الیویا» نشان می‌داد و هنگامی که «جون» می‌خواست اسم خانوادگی خود را همانند الیویا برای کار هنرپیشگی خود بر گیرد، مادرش این اجازه را به او نداد و او هم به ناچار اسم فونتاین که نام پدر نانتی اوست را برگزید. مسایل دیگری که در حوصله این مطلب کوچک نیست نیز مشکل میان این دو هنرمند را تشدید کرد تا جاییکه «جون فونتاین» در مراسم درگذشت مادرش شرکت نکرد و علت آنرا هم خواهرش می‌دانست. این دلگیریها ادامه داشت تا سال ۱۹۷۵ که رابطه این دو به طور کامل قطع شد. «جون فونتاین» در یکی از گفته‌های خود عنوان کرده است که: من قبل از الیویا ازدواج کردم و قبل از او هم اسکار بردم و اگر زودتر از او هم بمیرم او بی فروغ خواهد شد و بازنده اوست!!!
هر کس فیلم بر باد رفته و الیویا را در نقش آن همسر فوق العاده مهربان دیده باشد، یقینا مثل من تا قبل از دانستن این مطلب برایش تصور چنین مشکلی آنهم بین دو خواهر باور نکردنی است. در لحظات پایانی «ملانی» در بستر بیماری که نقشش را «الیویا دی‌هاویلند» در فیلم بر باد رفته به عهده دارد، «رت باتلر» عنوان می کند که ملانی جسمی ندارد بلکه تمامش قلب است. و البته با بازی حرفه ای‌ که از او می بینیم، در آن فیلم این احساس مهربانی فوق‌العاده او، واقعا به بیننده القاء می‌شود. اسکار سال ۲۰۰۹ در حالی برگزار می شود که امسال هفتادمین‌ سالگرد فیلم بر باد رفته است و بعضی را بر آن داشته تا به طور غیر‌مستقیم از این دو خواهر بخواهند قبل از اینکه چراغ عمرشان خاموش شود این فرصت را غنیمت شمرده و نقشهای مثبت خود را در فیلمهایشان عینیت بخشیده و این کینه تاریک را از میان بردارند. اگر چنین شود اتفاق جالبی خواهد بود.


ادامهٔ مطلب...

علم در معنای بی‌نهایت

مطلبی از آقای ایکس (X)
امروز؛ دهم سپتامبر ۲۰۰۸ یکی از بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ترین آزمایش‌های علمی تاریخ بشر در شرف انجام است. این پروژه که سال‌ها است بر روی آن کار می‌شود و تا کنون حدود شش میلیارد دلار هزینه در بر داشته است، هدف جالبی را دنبال می‌کند. یک تونل عظیم در عمق یک‌صد متری زمین و به طول ۲۵ کیلومتر به صورت یک دایره، مشترکاً در دو سوی مرز سوییس و فرانسه کشیده شده است. شتاب‌دهنده‌های داخلی یک دسته پروتون را در این تونل با سرعت بسیار زیاد به حرکت در خواهند آورد و تلاش بر این است که لحظه‌ی انفجار بزرگ یا بیگ بنگ (Big ‌Bang) را در مقیاس کوچک به وجود آورند. این شتاب‌دهنده‌ها ۶۰۰ میلیون ذره را در هر ثانیه با سرعت نور می‌فرستند. دو طبقه‌ی عظیم از سرورهای کامپیوتری وظیفه‌ی اندازه‌گیری و ثبت تقسیم ذرات را بر عهده دارند. خیلی از دانشمندان واقعه‌ی بیگ بنگ را آغاز حیات و شروع تکامل کیهان در چهار و نیم میلیارد سال قبل می‌دانند و اکنون بعد از چنین زمان غیر قابل تصوری دانشمندان در تلاشند که بتوانند لحظه‌ی انفجار بزرگ و یا همان بیگ بنگ را ایجاد و درک کنند و سپس به سؤالات بی‌شماری در خصوص چگونگی ایجاد هستی و موجودیت کیهان پاسخ دهند. حدود ده هزار دانشمند از سراسر جهان در این پروژه‌ی علمی شرکت داشته‌اند و این پروژه را به بزرگ‌ترین تحقیق و همکاری علمی بین‌المللی بدل نموده‌اند. البته امروز قرار بر شروع پروژه است و چندین ماه طول خواهد کشید تا دانشمندان نتایج ملموس آنرا منعکس کنند ولی مسلم است که آنها لحظات هیجان‌انگیزی در پیش خواهند داشت. خیلی‌ها هم به این پروژه انتقادهای جدی وارد کرده‌اند از جمله اینکه این عملیات ممکن است منجر به بروز سیاه‌چاله‌ای شود که همه چیز را در خود فرو ببلعد و بعضی حتی این آزمایش را به منزله شروع قیامت دانسته‌اند.

آغاز موفقیت‌آمیز پروژه
اگر فیلم" پرسه در مریخ" را دیده باشید لحظه‌ی شروع موفقیت‌آمیز این پروژه خیلی شبیه لحظه‌ی فرود موفقیت‌آمیز مریخ‌نورد بر سطح مریخ، در آن فیلم مستند است. اما هیجان و شادی در آن پروژه بسیار بیشتر از این بود علی‌رغم این‌که از همه‌نظر ابعاد کار این پروژه، از آن یکی عظیم‌تر است. چرای آن را هم نمی‌دانم.
لحظه‌ی شیرین به‌ثمررسیدن کارِ متخصصان را در این صفحه مشاهده نمایید.

در ویدیوی دوم شما یکی از برجسته‌ترین فیزیک‌دانان دنیا را می‌بینید که در مورد اصول این پروژه توضیح می‌دهد. متأسفانه ایشان به طور کامل فلج است و حتی نمی‌تواند صحبت کند. چون قدرت تحرک از همه‌ی اجزای بدنش به جز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با این دو انگشت او می‌تواند دکمه‌های کامپیوتر بسیار پیشرفته‌ای را فشار دهد که اختصاصأ برای او ساخته‌اند و به جایش حرف می‌زند و رابطه‌اش را با دنیای خارج برقرار می‌کند. او به وسیله‌ی این دستگاه حرف خود را به کامپیوتر هوشمند منتقل می‌کند. بنابراین هر سؤالی که گزارش‌گر از او می‌پرسد باید برای جواب ده تا بیست دقیقه صبر کند که البته در ویدیوی زیر، این زمان‌ها حذف شده است.
نکته‌ی جالب در مورد این پروژه این است که در واقع با اتمام موفقیت‌آمیز این پروژه مسأله‌ی مهمی برای عده‌ای روشن خواهد شد. اگر صحت انفجار بزرگ یا بیگ بنگ تأیید شود آن‌وقت تکامل‌گرایانی که معتقدند هستی و حیات بدون خالق است و ایجاد‌کننده ندارد، ادعایشان به نظر خودشان محکم‌تر خواهد شد؛ چرا که نتیجه‌گیری ظاهراً بر طبق نظر آن‌ها پیش خواهد رفت. اما اگر این آزمایش خلاف انفجار بزرگ یا همان" بیگ بنگ" را ثابت کند آن‌وقت ادعا برای خلقت‌گرایان یا به عبارتی خداپرستان که معتقدند این حیات خالقی داشته و آن‌را ایجاد نموده است، هموار خواهد شد. هر چند رسیدن به خدا از طریق علم راه صحیحی به نظر نمی‌رسد. در قرآن هم ذکر شده است که اگرخدا پیامبران را برای شناساندن خود برای مردم نمی‌فرستاد، آن‌گاه در روز قیامت بر بندگان خود حجت و بازخواستی نداشت. اما به هر صورت در مناقشه‌های دینی، دانشمندانِ بی‌خدایِ زیادی را دیده‌ام که خیلی علاقه‌مند به این پروژه و ثابت‌شدن بعضی از فرضیه‌های انکار خالق بوده‌اند، از جمله، همین جناب فیزیک‌دان (پروفسور استیون ویلیام هاوکینگ) روی صندلی چرخ‌دار، که اعتقاد به وجود خالق ندارد. برای مشاهده ویدیوی مذکور این‌جا را کلیک کنید.





چنانچه ویدیوی فوق در این صفحه برای شما قابل مشاهده نیست، لطفاً اینجا را کلیک کنید.
ادامهٔ مطلب...

پاسپورت ایرانی و مهاجرت

مطلبی از آقای ایکس (X)
این مطلب به درد کسانی می‌خورد که نیم‌نگاهی به خارج از کشور دارند. حتی کسانی که در داخل به شدت سرشان گرم است حتماً آگهی‌های متعدد مهاجرت به نقاط دیگر دنیا را دیده‌اند. خروج از ایران پدیده‌ای رایج و فراگیر شده است و هر کسی هم که دستش به آن برسد حتما نهایت استفاده را خواهد کرد. اما این کار این روزها بسیار سخت شده است و روز به روز هم با قوانین جدید کشورهای میزبان این مواضع به خصوص برای ایرانی‌ها سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. می‌دانیم که پاسپورت ایرانی امروزه یکی از بی‌ارزشترین‌ها در نوع خودش است. نه تنها بی‌ارزش بلکه معمولاً باعث گرفتاری صاحب خود در خارج از کشور هم می‌شود. همین آمار جدیدی که ارایه شد و آقای دکتر نجفی هم به آن اشاره نموده است، کافی است که بدانید در رتبه‌بندی ارزش پاسپورت در دنیا ایران از آخر دوم است و فقط افعانستان از ما در این زمینه وضعش وخیم‌تر است. همین امر سودجویانی را در سراسر دنیا بر آن داشته است که از این آب گل‌آلود ماهی بگیرند و با وعده و وعیدهای دروغین در صدد خالی‌کردن جیب جویندگان پاسپورت و اقامت کشورهای خارجی برآیند. من چون مقاله‌های بعضی وکلا و افراد وظیفه‌شناس و باوجدان خارجی را در مورد راست و دروغ آن‌ها خوانده‌ام، از وضعیت آن‌ها تا حدودی با اطلاع هستم و خلاصه‌ای از این اطلاعات را در این‌جا می‌آورم تا شاید به کار هم‌وطنان بیاید.
اگر یک جستجو در گوگل به فارسی و یا انگلیسی با مضمون پاسپورت دوم و یا ملیت اروپایی انجام دهید صدها آگهی در خصوص گرفتن پاسپورت انواع کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین با قیمتهای مناسب خواهید یافت . با تلفن و یا تماس با آنها انواع وعده های رنگارنگ در خصوص گرفتن پاسپورت در طی یکی دو ماه را تحویل شما می دهند و بعد از شروع فرایند کار اگر هم پول شما را نخورند و پاسپورت شما را هم تحویل بدهند در اولین و یا دومین سفر خارجی خود با پاسپورتی که شما گمان نمی برید غیر قانونی است ، گیر افتاده و لو می روید و آن وقت شما با زندان و جریمه های سنگین نقدی و سؤ سابقه کیفری بین المللی روبرو خواهید شد. و متاسفانه در اینجا برای افسران مهاجرت کشوری که شما را بازداشت می کند فقط یک نفر مسول است است و آنهم شخص شما هستید. هر چند در واقع شما از همه جا بی خبر و بی گناه باشید. اغلب این افراد وعده گرفتن پاسپورت از کشورهایی که تازه به اتحادیه اروپا پیوسته اند مانند لهستان، لیتوانی، چک، اسلواکی، استونی، بلغارستان و غیره را در ظرف مدت یک یا دو ماه به شما می دهند و عنوان می کنند چون این کشورها جزو اتحادیه اروپا هستند شما پس از اخذ آن آزاد خواهید بود در تمام اروپا به کار و تحصیل بپردازید که متاسفانه تماما و به طور مطلق کلاهبرداری و شیادی است و تقریبا غیر ممکن است. از طرفی عده دیگری وعده گرفتن پاسپورت بعضی از کشورهای آمریکای جنوبی را می دهند. این کشورها مانند گایانا ، سورینام، مکزیک ، پاناما ، کاستاریکا ، نیکاراگویه و چند کشور دیگر از جهت اینکه برای ورود به حدود یکصد کشور جهان نیاز به ویزا ندارند(بر خلاف ایران که تنها برای کشور ترکیه و چند کشور بسیار فقیر آفریقایی نیاز به ویزا ندارد و لاغیر) پاسپورتشان با ارزش است و خواهان دارد. عده ای برای پاسپورت این کشورها حاضرند پولهای کلان بپردازند غافل از اینکه گیر بد از خدا بی خبرهای شیادی افتاده اند. این افراد اگر گذرنامه هایشان صددر صد جعلی و ساختگی نباشد اما گاهی با افراد فاسدی از ماموران اداره گذرنامه کشورهای مورد نظر تبانی کرده و گذرنامه هایی به اسم افرادی که پولهای کلان پرداخته اند را صادر می کنند که ممکن است از لحاظ ظاهری رسمی باشد اما در بانک اطلاعاتی و یا همان به اصطلاح ثبت احوال کشورهای مربوطه ثبت نیست و در اولین و یا دومین سفرشان به کشورهای دیگر کشف می شود. حکایت رنجهایی که پس از آن بر این مالباختگان رفته است بسیار غم انگیز است. در انگلیسی ضرب المثلی بدین مضمون وجود دارد (بیش از اندازه با ارزش است که واقعیت داشته باشد Too good to be true ) بنابراین وقتی یک مورد خیلی با ارزش و دست نیافتنی به ما عرضه می شود و قیمت آن را ارزان یافتیم باید فکر کنیم که یک جای کار ایراد دارد. برای اینکه از ارزش واقعی آن مطلع شویم به سه کشوری که در دنیا انحصارا پاسپورت فوری ارایه می کنند اشاره می کنم و قیمتهای آنها را هم برایتان عنوان می کنم. کشورهای "اطریش" در اروپا، کشور دومینیکن و همچنین کشور جزیره سینت کیت "St. Kitts" در آمریکای مرکزی تنها کشورهای حال حاضر جهان هستند که در قبال دریافت مبالغ هنگفتی شما را شهروند خود کرده و گذرنامه کشورشان را به شما می دهند و شما می توانید از قید و بندها و شرمندگیهای پیرامون گذرنامه نفیس ایرانی خلاص شوید. برای اطریش سرمایه گذاری در حدود دو میلیون دلار لازم است . و برای دو کشور دیگر نیز به سرمایه گذاری در حدود دویست و پنجاه هزار و همچنین یکصد و چهل هزار دلار نیاز است. من که چنین پولهایی ندارم. اگر شما دارید می توانید گذرنامه این کشورها را از طریق قانونی بدون واسطه های مافیایی و شیاد بدست آورید. اما یادتان باشد تمام اینها نیاز به حضور در کشورهای مربوطه و تشریفات انگشت نگاری و عکسبرداری و آزمایشات کامل پزشکی و تهیه عدم سوء پیشینه کیفری دارد بنابراین خیالتان راحت است که با دولت سر و کار دارید و نه با مافیا.
ایران ویران ما با موقعیت منحصر به فرد سوق الجیشی و منابع و درآمدهای هنگفت ارزی و نیروی کار جوان اگر درست هدایت می شد یکی از سرآمدها و برترین ها در دنیا بود ولی در حال حاضر بدترین است و حاکمانش در حال حاضر فقط یک حق منحوس برای مردم آن قایل هستند و آن هم داشتن انرژی هسته‌ای است. این یک واقعیت است و من از این نوشتار هدفم این بود که اگر شما هم از وضع این کشور به تنگ آمده اید، اگر کارد به استخوانتان رسیده است، اگر هیچ چشم اندازی برای آینده مبهم این کشور نمی بینید و راه را فقط در هجرت می بینید، لطفا مواظب باشید و برای هجرت به هر وسیله ای از جمله این شیادان ملیت فروش متوسل نشوید چون عواقب وخیم و دردناکی دارد.
ادامهٔ مطلب...

بدون طلای سیاه

مطلبی از آقای ایکس (X)
از این اسکناس چه برداشتی دارید؟ یک کشور آفریقایی که زمانی یکی از غنی ترین کشورهای آفریقا بود و دلارش ارزشی هموزن همنام آمریکایی خود داشت امروز یک چنین اسکناسی را تجربه می کند. برای خرید چند قلم مواد غذایی مجبورید یک چنین رقمی را با خود به بازار ببرید. مشروط بر اینکه جنس مورد نظر شما موجود باشد. آقای رابرت موگابه که چنین بلایی را بر سر این کشور آورده است، یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پس از فراز و نشیب فراوان و مبارزات آزدیخواهانه بسیار سرانجام در دسامبر 1980 به قدرت رسید و اینکه او در این مدت چه کرده است و چرا امید به زندگی در کشور او 37 سال، که در دنیا از همه پایین تر است. دلیلش را می توانید از همین اسکناس که در بالای این مطلب می بینید، حدس بزنید. همین چندماه پیش در پی یک انتخابات نمایشی، پیروزی رقیبش را تاب نیاورد و با تقلب و دستکاری در آراء مردم علیرغم پیروزی، او را از صحنه خارج کرد و پس از آن شروع به تصفیه، ارعاب و شکنجه هواداران رقیب خود پرداخت. همه اینها در همین نردیک به 30 سال به وقوع پیوسته است. از این قبیل مسائل بر اوضاع ایران بسیار رفته است که همه در جریان هستیم. فقط یک نکته را از یاد نبریم و آن اینکه اگر اسکناس ایرانیها هنوزاز پنجاه هزار ریال فراتر نرفته و همانند این یکی به رقم یکصد میلیارد نرسیده است نه به خاطر کفایت حاکمان این دیار است. دلیلش قربانی کردن میلیاردها دلار نفتی است تا اسکناس ما به این روز نیافتد. و گرنه سوء مدیریت ارباب قدرت طلب این دیار آنقدر عیان است که چه جاجت به بیان است. راستی هیچگاه ایران را منهای نفت در نظر گرفته اید؟ حاکمان ایدئولوژیک با کمترین بینش، دانش و درک از دنیای مدرن امروزی، منهای ثروت نهفته شده در اعماق خاک این سرزمین، احتمالا یا تا امروز وجود نداشتند و یا اگر وجود داشتند وضعیتی بهتر از رابرت موگابه برای این کشور رقم نزده بودند.
ادامهٔ مطلب...

میلیارد یعنی چه؟

مطلبی از آقای ایکس (X)
روزگار عجیبی است، گاهی پول زیادی دردسر می شود. هیچگاه تصور کرده اید که اگر دولت فعلی مازاد درآمد نفتی و این پولهای بادآورده حاصل از افزایش قیمت نفت را بدست نیاورده بود، الان در چه وضعیتی بود. بنا به وضعیت کاری خودم خیلی با ارقام سرو کار داشته ام و وقتی بودجه های کلان را، از انواع و اقسام ارگانهای اقتصادی، اعم از خصوصی یا دولتی می شنوم، برایم غریب نیست و خیلی راحت ابعاد و پتانسیلهای آن ارقام، اعم از میلیارد و میلیون کاملا برایم واضح و روشن است. قدیم فکر می کردم همه این گونه هستند ولی از وقتی دولت نهم بر سر کار آمد فهمیدم که نه فقط اکثریت مردم بلکه مدیران ارشد مملکت هم، حالا با غرض و یا از سر نادانی در این سرمایه های بی زبان گم شده اند. فرضا می شنویم که ژاپنی ها با هزینه سه و نیم میلیارد دلار پروژه سه تا پنج ساله متروی شهر دوبی را آغاز کرده اند و یا با هزینه کمتر از آن خط آهن سریع السیر 460 کیلومتری بین مدینه و مکه آغاز خواهد شد. تونل مانش که با تکنولوژی بسیار قوی از زیر دریا با قطارهای سریع السیر، انگلستان را به فرانسه پیوند داده است و سالانه میلیونها نفر را در عرض دو ساعت از از لندن به پاریس می رساند، با هزینه ای حدود 6 میلیارد دلار در سال 94 به اتمام رسید. این مثالهای کوچک، برای آشنا شدن ذهن به ارقام و همچنین درک نسبت توانایی مالی برای انجام پروژه ها مفید است. از آنجا که مشت نمونه خروار است شما همین چند مثال کوچک را در نظر داشته باشید و اکنون رقم مازاد درآمد نفتی ایران را فقط در دوره 3 ساله دولت نهم مجسم کنید. آیا این یکصد و پنجاه میلیارد دلار که در طول حیات ایران سابقه نداشته است، و تمام آن هم در همین 3 سال به طور کامل هزینه شده است، حتی در یک مورد، نمود عینی داشته است؟ فکر می کنید این میلیاردهای بی زبان کجا رفته اند؟ بعضی ها همان طور که گفتم نمی دانند میلیارد یعنی چه. اینها همانهایی هستند که منتظرند پول نفتشان را درب منزلشان بیاورند، اینها همانهایی هستند که تا یک میلیون را هم به زور می توانند بشمارند و چون درک درستی از اعداد میلیاردی ندارند، با اختیار تام آن را به رئیس جمهور بخشیده اند و منتظر دریافت هزار تومانی نشسته اند. حالا که چند مثال میلیاردی خارجی زدم بگذارید با میلیاردهای داخلی مقایسه ای انجام دهم. حتما دیده اید که تا حرف از افزایش قیمت بنزین می شود بعضی ها می گویند یعنی چه آقا! این مملکت روی نفت خوابیده است. این عده همان هایی هستند که حاضرند سالی هفت تا هشت میلیارد دلار پول این مملکت را دولت عاقله، بنزین از خارج وارد کند(بنزینی که زیر پایشان هم نبوده است) و آنرا در ماشنیهای غیر استاندارد خود به دلیل ارزانی مفرط، مسرفانه بسوزانند، در ترافیک وحشتناک تهران هوای آلوده تنفس کنند، اما متروی تهران بعد از 30 سال هنوز دو خط محدود با تکنولوژی چینی داشته باشد. همین کنار ما، خیمه نشینیان سابق دبی، نه در طی 30 تا 40 سال بلکه در عرض سه تا پنج سال و با نصف هزینه یکسال واردات بنزین ایران، متروی خود را با فن آوریهای کاملا جدید (قطارهای متروی دبی تمام اتوماتیک و بدون راننده است) تکمیل خواهند کرد و از صرفه جویی ناشی از کم شدن مصرف بنزین اتومبیلهای خود که بواسطه وجود مترو حاصل آمده است، سودهای میلیاردی جدیدی را جایگزین خواهند کرد. آوردن مثالهای متعدد در این زمینه آسان است ولی از حوصله این مقال کوچک بیرون است. همین را داشته باشید و این فرض را در نظر بگیرید که قیمت نفت در این سه سال افزایش نیافته بود و مازاد درآمد 150 میلیارد دلاری نفت هم دست دولت نبود. فکر می کنید وضعیت در حال حاضر چگونه بود؟ احتمالا بیماری هلندی و تورم افسارگسیخته فعلی به این شدت وجود نداشت. مسکن و زمین پنج شش برابر نشده بود. صنایع و بورس ورشکسته نبودند. اما با همه اما و اگرها، سرانجام این یکصد و پنجاه میلیارد دلار نصیب دولت شد و دولت هم همه آنرا خرج کرد. ولی ای کاش می دانستیم در کجا خرج شده است. جاده های اتوبان استاندارد بین شهرها ، قطارهای سریع السیر برقی سراسری , فرودگاههای مجهز با هواپیماهای مطمئن، وسایل حمل و نقل داخل شهرها، امکانات رفاهی جذب توریست، پالایشگاهها و کلا پروژه هایی که به بهبود وضع زندگی مردم و پویایی اقتصادی بلند مدت می انجامد. آیا اثری از اینها در میان این بارانهای میلیاردی دیده اید. اینها را نمی بینیم چون دولت فعلی خوب می داند که اکثریت در این دیار مفاهیم میلیاردی را درک نمی کنند و یا نمی خواهند که درک کنند. و ای کاش مشکل فقط در سوزاندن این میلیاردها بود. این سوزاندنها دود تند و تلخی علاوه بر نابودی سرمایه ها دارد که به چشم همه ما رفته و می رود و آیندگان را از این همه جهل و بی خبری حیران خواهد نمود. همان گونه که در روزگار فعلی، ما از دوران ناصرالدین شاه و معاصرین مدح و ثناگویش حیران هستیم. و کسی هم نمی داند که این دور باطل افسوس در این دیار چه قدر قرار است ادامه داشته باشد.
ادامهٔ مطلب...

آخرین رئیس جمهور ونزوئلا

مطلبی از آقای ایکس (X)
اخیرا فیلمی در سینماها به نمایش درآمده بود، به نام" آخرین پادشاه اسکاتلند" که زندگی دیکتاتور هولناک اوگاندا را در دهه 70 به تصویر می کشید. علیرغم اینکه از اوضاع این دیکتاتور یعنی "عیدی امین" و اعمال خونبارش اطلاع داشتم ولی هنگامی که این فیلم را دیدم دیدگاه عمیقتری نسبت به آن پیدا کردم. این رئیس جمهور مخلوع از سال 1979 پس از سرنگون شدن توسط کشور همسایه‌اش، به عربستان سعودی پناهنده شد و به عنوان دوست اسلامی سعودیها در آسایش روزگار گذراند و در سال 2003 به دیار مکافات رفت. مطالبی که در مورد این شخص می توانید بیابید حقیقتا حیرت انگیز است. از آدمکشیها، آدم خواری و اینکه بعضی از مخالفانش را خوراک کروکودیلها می کرده است می گذریم. مطلب ما چیز دیگری است و آن حکایت سخنان و نطقهای عجیب و عملکرد ویرانگرش که حقیقتا اگر تناسب زمانی را هم در نظر بگیریم، شباهتهای زیادی با سخنان رئیس جمهور فعلی ایران دارد. به خصوص اینکه بی دلیل خود را آخرین شاه اسکاتلند هم می دانسته چون گویا اسکاتلندیها زمانی او را خیلی خوش نواخته بودند و او اسکاتلند را وطن دوم خود می دانسته است. در این فیلم کارگردان برای اینکه بتواند داستان را جالبتر پیش ببرد یک شخصیت خیالی، که یک پزشک جوان اسکاتلندی است را در کنار او قرار می دهد تا تماشاگر را به ابعاد روحی عیدی امین هر چه بیشتر نزدیک کند. او از انگلیسیها متنفر است اما غیر مستقیم برایشان پیغام می فرستد، نامه هایش به سران کشورها از نامه های بیاد ماندنی است من چند جمله از او را به نقل از خبرنگار ایتالیایی ريكاردو اوريزيو که در مجله فرهنگی بخارا دیدم، در اینجا می آورم و بعد می رویم به سراغ آقای رئیس جمهور ایران.
به لئوئيد برژنف و مائوتسه تونگ گفته بود: «در اين اواخر بسيار به اتحاد جماهير شوروى و چين فكرمى‏كنم، من نگران آنها هستم. دوست دارم شما را شاد ببينم. روابط ایشان دوستانه نيست. اگر به ‏يك ميانجى احتياج داريد، در خدمتتان هستم.»
تلگراف به ريچارد نيكسون هنگام بحران واترگيت: «اگر مردم كشورت تو را درك نمى‏كنند، بيا پيش باباامين كه دوستت دارد. جفت لُپ‏هايت را مى‏بوسم». و در پايين به عنوانِ اندرز گفته بود:«وقتى ثبات يك كشور به خطر مى‏افتد، تنها راه حل اين است كه با كمال تأسف رهبرانِ‏اپوزيسيون را در كمالِ تأسف به زندان بياندازى.»
به دولت اسرائيل طى جنگ يوم كيپور: «من به شما فرمان مى‏دهم تسليم شويد.» به كورت‏والدهايم دبيركل سازمانِ ملل متحد (و افسر سابق ور ماخت): «مى‏خواهم هوادارى خود را براى ‏شخصيت تاريخى آدولف هيتلر اظهار نمايم، مردى كه براى اتحاد اروپا جنگيد و تنها خطايش‏ شكست در جنگ بود.» چند ساعت پيش از فرستادن اين تلگراف، فيلد مارشال عيدى امين در راديو كامپالا به وسيله اطلاعيه‏اى اعلام كرده بود كه به زودى مجسمه ياد بود آدولف هيتلرساخته خواهد شد.
به دبيركل كشورهاى مشترك المنافع بريتانياگفته بود: «به دليل موفقيت انقلاب اقتصادى اوگاندا، بدين وسيله اعلام مى‏كنم كه بهتر است من به جاى بريتانياى كبير رهبرى كشورهاى مشترك‏المنافع را در دست بگيرم زيرا انگلستان از يك بحران اقتصادى جدّى در عذاب است، در حاليكه ‏من براى رهبرى كانديداى ايده‏آل هستم.»
يك روز در راديو كامپالااعلام كرد «مثل اينكه هنرى كيسينجر مرد چندان باهوشى نيست. او هيچوقت به كامپالا نمى‏آيد تا درباره امور بين‏المللى با من مشورت كند.»

اگر به حرفهای رئیس جمهور ایران در این مدت دقت کرده باشید نطقها و سخنانش به تناسب زمانی دست کمی از مطالب عیدی امین ندارد. هر دو حرفهای خیلی بزرگ و خیلی بی تناسب با موقعیتشان می زنند که متاسفانه گاهی بسیار مضحک به نظر می رسند. هر دو از جانب مردم سخن می گویند همگان را آماده فدا شدن در راه آرمانهای واهی خود می بینند. هر چند رئیس جمهور ایران گاهی گوی سبقت را در این موارد از او ربوده است. او نامه هایی به رهبران آمریکا و آلمان و همچنین رهبر مسیحیان جهان می نویسد و آن را هم گفته های مردم ایران تلقی می کند. نامه‌هایش به رئیس جمهور آمریکا و صدر اعظم آلمان انصافا خیلی از هموطنان آگاه را شرمگین می کند چرا که هیچ عقل سلیمی در جایگاه ریاست جمهوری اینچنین اشتباهات فاحشی را مرتکب نمی شود. و عجیب این است که همچنان مصرانه منتظر پاسخ آنان است. او خود را معلمی می داند که مورد پرسش دانشجویانش در مورد سیاست قرار می گیرد و همین سوالات را به همراه چند چالش مذهبی با رئیس جمهور آمریکا مطرح می کند و این در حالی است که رشته تخصصی او در موقع معلم بودنش عمران بوده‌است و نه سیاست و معلوم نیست این دانشجویان چرا چنین سوالات بی ربطی از او کرده اند و بعد هم در جایگاه ریاست جمهوری در حالیکه در آغوش چین کمونیست دین ستیز پناه گرفته است از مسیح با همتای آمریکایی خود سخن می گوید. خانم صدر اعظم آلمان را در جایگاه مادری قرار می دهد و بعد نصایح سیاسی به او تحویل می دهد او به کشورهایی نصایح مکتوب ارایه کرده است که رتبه های اول و دوم اقتصاد ، تولید ، علم و تکنولوژی را در دنیا در دست دارند. و به همین ها هم قناعت ننموده است و تلاشهای ایشان از جنبه گفتاری و اندرزگونه به عمل هم پیوست. همانند تصمیمات زیانباری چون برگزاری کنفرانس هولوکاست که معلوم نیست دستاورد مثبتش چه بوده است به جز منزوی نمودن بیش از پیش ایران در جهان.
آیا انکار هولوکاست و کنفرانس برگزار کردن و جمع کردن یک عده افراد نژادپرست از اطراف دنیا خیلی با تصمیم ساختن مجسمه هیتلر توسط عیدی امین تفاوت دارد. هر دو تایید جنایت خواهند بود. این همه بحران آفرینی فقط ظرف کمتر از دو سال حقیقتا حیرت انگیز است.
امین تنها رئيس‏جمهورى بود که ادعا داشت با خداوند ارتباطِ مستقيم دارد. این هم مطلبی است اما اعتقاد به واقع شدن در هاله نور و پلک نزدن حضار در هنگام سخنرانی نامبرده، همگی می تواند یک معنی داشته باشد.
جنایت عیدی امین هولناک است و آقای رئیس جمهور ایران باید خوشحال باشند که آنقدر قدرت در دستشان نیست و گرنه چه بسا کارشان به جاهای خطرناکتر می کشید و فرصت عاقبت به خیر شدن را برای همیشه از دست می داد. مشت نمونه خروار است همین الان هم با مشاهده وزرای کابینه ایشان می توانید زمانی که قدرت کامل را به دست ایشان بدهند را تصور کنید. قبل از انتخابات مذکور و به خصوص در هنگام اصلاحات، غیر قابل تصور بود که زمانی فرا برسد که افراطی ترین افراد موجود در بخش تندرو نظام بر مسندهای هر وزارتخانه تکیه بزنند. نمونه های بارز آن را می توانید در وزارتهای کشور، اطلاعات ، ارشاد و آموزش علوم مشاهده کنید و اگر سوابق وزرای آنها را بررسی کنید می توانید از ایدئولوژی حاکم بر افکار آنها آگاه شوید.
و مطلب آخر اینکه این همه از دین و مذهب سخن گفتن و سپس پناه بردن به آغوش غیر مذهبی ترین و در مواردی دین ستیز ترین نظامهای جهان نیز نکته قابل تاملی است. در رفتار حاکمیت فعلی ایران، گاهی به نظر می رسد منافع ملی در دهن کجی به غرب و آمریکا خلاصه می شود. به نظر می رسد سخن از دین مذهب و ایمان مردم و مواردی چون انرژی صلح آمیز هسته‌‌ای فقط و فقط سوء استفاده از این موارد است که در جهت پیش برد مصالح آقایان به کار می رود. از هنگامی که آقای رئیس جمهور جدید به میان آمده‌اند، ونزوئلا کشوری با حاکمیت کاملا غیر مذهبی و کمونیستی به نقطه عطفی رسیده است. به خصوص که رییس جمهور این کشور، جدیدا اختیارات خود را تا حد یک پادشاه افزایش داد. عکس دو رئیس جمهور ایران و ونزوئلا را در آغوش یکدیگر حتما دیده‌اید. مصالح این دو کشور با توجه به وضعیت جهانی همیشه در تضاد با هم خواهند بود و هیچ وجه مشترکی هم با یکدیگر ندارند. ایران برای دهن کجی به غرب به سوی امثال ونزوئلا می رود و آنها هم سفره‌ای رنگین را در مقابل خود می بینند که باید تا می توانند از آن بهره برداری کرد.این لجاجت ما و آن فرصت طلبی آنها این چنین دو رئیس جمهور را از دو سوی دنیا در آغوش هم انداخته است و گویا رئیس جمهور ایران ونزوئلا را وطن دوم خود برگزیده است. شاید هم در آینده فیلمی برای او بسازند و نامش را هم بگذارند "آخرین رئیس جمهور ونزوئلا"
ادامهٔ مطلب...